داستان لاک پشت ها
عضویت در سایت
- برای مطلع شدن از اضافه شدن مطالب جدید به سایت در خبرنامه عضو شوید .
محل کد خبرنامه
مطالب قبلی
نویسندگان وبلاگ
- بتی
لوگو دوستان

لوگو دوستان
جستجو در وبلاگ

آرشیو وبلاگ

» داستان لاک پشت ها

 

گروهی از لاک پشت ها تصمیم گرفتند تا به گردش بروند از آنجایی که لاک پشت ها حیواناتی کند کار هستند، هفت سال طول کشید تا برای گردش آماده شدند. بار و بنه را بستند و به راه افتادند. پس از چهار سال به محلی زیبا رسیدند، بار و بنه را گشودند و متوجه شدند که نمک نیاوردند. پس از شش ماه بحث و جدل به این نتیجه رسیدند که جوانترین لاک پشت برای آوردن نمک برگردد. پس لاک پشت جوان خیلی غمگین شد. اما چاره ای نبود. پس او گفت به شرطی برای آوردن نمک بر می گردد که دوستان غذا نخورند تا او بیایید همگی قبول کردند و لاک پشت جوان راه افتاد سه سال شد و او بر نگشت چهار سال .... پنج سال.... هفت سال....در میان لاک پشت ها، لاک پشت پیری بود که او را دیگر طاقت نبود. پس به سراغ سفره رفت و لقمه ای نان برداشت. در این هنگام لاک پشت جوان از پشت درختی پرید و گفت دیدید به قولتان عمل نکردید پس من هم دیگر نمی روم نمک بیاورم.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نويسنده: بتی تاریخ: سه شنبه 2 خرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لینک ثابت